تو را ..
با دلی پر از خواستن می خواهم ..
همان چیزهائی ..
که من آرزو می کنم..
و “تو”
همه را یکجا داری ..
قلبم …
شاتر دوربین عکاسی است که منم . !
به تو که میرسم ، تند می زند
برای ثبت لحظهها . . .
عشق یعنی :
تــــــو لـب تـــر کنی
و من
مــــــست و خـــــــراب شوم . . .
می خواهم غزلی را برای پرواز بهانه کنم
و پرواز را برای رسیدن به تو
و تو را بهانه ی زندگی
دیــوانـــه ام مــی کــنــد
فــکــر ایــنــکـــه
زنــده زنــده نــیــمــی از مــن را از مــن جـدا کـنـنـد
لـطـفــا …
تــا زنـده ام بـــــــــــــمان
چقدر دوست دارم با خیال راحت …
یک نفس عمیق بکشم …
نفسی که پر باشد …
از بوی آرامش وجود تو …
گذشت ، دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم …
یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست …
نمیدانی … !
چطور گیج می شوم …
وقتی هرچه می گردم …
معنی نگاهت …
در هیچ فرهنگ لغتی …
پیدا نمی شود … !
هیچگاه ادعای خاص بودن نکردم،
اما خاص بودن عشق تو…
مرا هم خاص کرد
وقتی گرمای نگاه تو نیست این میشود حال و روز زمستانی من :
سرماخوردگیهای پی در پی ، تب و لرز های بی پایان … !